قوله تعالى: و ما أرْسلْنا قبْلک من الْمرْسلین الآیة، قال جعفر بن محمد (ع) فى هذه الایة: ان الله تعالى و تقدس لم یبعث رسولا الا اباح ظاهره للخلق یأکل معهم على شروط البشریة و منع سره عن ملاحظاتهم و الاشتغال بهم، لان اسرار الانبیاء فى روح المشاهدة لا یفارقها بحال.


آفتابى است، اى جوانمرد، که آن را آفتاب عنایت گویند از مشرق ازل برآید، بر هر سینه‏اى که تابد در سعادت و کرامت برو گشاید.


سر او معدن راز پادشاه گردد، بهر حالى که بود و بهر کویى که رود مقصدش درگاه الله بود. دست تصرفش از کونین کوتاه بود، پاى عشقش همیشه در راه بود، بر پیشانیش نشان اقبال بود، در دیده یقینش نور اعتبار افعال ذو الجلال بود، بر رخسارش گل نوال بود، در مشامش روایح نفحات روضه وصال بود. بر سرش تاج وقار، در برش حله افتقار. بر ظاهرش کسوت عبودیت، در باطنش نظر ربوبیت. اینست صفت پیغامبران و رسولان که خیار خلق‏اند و صفوت بشراند، اعلام اسلام‏اند و امان جهان‏اند، بر سر کوى شریعت داعیان‏اند و بر لب چشمه حقیقت ساقیان‏اند.


از روى اشارت مفهوم آیه آنست که در ظاهر با خلق‏اند بحکم بشریت، در خورد و خواب و در باطن با حق‏اند بنعت مشاهدت در انس وصال بى‏حجاب مصطفى (ص) چون فا بشریت خودنگرست خود را چون ایشان دید، گفت: إنما أنا بشر مثْلکمْ، چون فا خصوصیت نبوت و عز رسالت نگرست گفت: لست کاحدکم و چنان که بر عالمیان فضل داشت بر پیغامبران و رسولان هم فضل داشت، نه دیگر پیغامبران چون وى بودند نه برهان نبوت ایشان چون برهان نبوت وى بود. برهان نبوت انبیا از راه دیده‏ها درآمد و برهان نبوت محمد عربى از راه دلها درآمد. برهان نبوت ابراهیم و معجزه وى آتش اعدا بود، معجزه موسى ید بیضا بود، معجزه عیسى احیاء موتى بود. این همه ظاهر و آشکارا بود و محل اطلاع دیده‏ها بود. اما معجزه مصطفى بوستان دوستان بود، مستان شربت محبت را گلستان بود. یقول الله تعالى: بلْ هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا الْعلْم. بلى مصطفى را معجزات بسیار بود که محل اطلاع دیده‏ها بود، چون انشقاق قمر و تسبیح حجر و کلام ذئب و اسلام ضب و غیر آن، لکن مقصود آنست که موسى تحدى بعصا کرد و عیسى تحدى بدم خود کرد و مصطفى تحدى به کلام حق کرد که: فأْتوا بسورة منْ مثْله. اى محمد تو چون بامت روى دمى و عصایى با خود مبر که دم نصیب بیماران بود، عصا راندن خران را شاید. تو صفت قدم ما بشحنگى با خود ببر تا معجزت تو صفت ما بود نه صفت تو، تا چنان که پیغامبران چون تو نه‏اند معجزت ایشان نیز چون معجزت تو نباشد.


یوْم یروْن الْملائکة لا بشْرى‏ یوْمئذ للْمجْرمین آن مدبران و بدبختان بحکم آن که زخم خوردگان عدل ازل بودند، بر رسول خدا اقتراح آیات کردند، دو چیز خواستند: یکى رویت ملائکه، دیگر رویت حق جل جلاله. و ذلک فى قوله: لوْ لا أنْزل علیْنا الْملائکة أوْ نرى‏ ربنا. ایشان را جواب دادند که یکى فریشتگان را بینید روز مرگ و روز قیامت با عذاب و عقاب، و گفت: «لا بشرى» یعنى نه‏ فریشتگان رحمت، آن گه گفت: و یقولون، حجْرا محْجورا اى حراما محرما یعنى رویة الله تعالى علیکم. دیدار حق جل جلاله که خواستند، ایشان را جواب دهند که آن بر شما حرام است، که دیدار الله بصفت رضا نه سزاى کافرانست، چه کافران را یک دیدار است بصفت غضب در عرصه قیامت در وقت تجلى عام پیش از آن که مومنان در بهشت شوند. همانست که جاى دیگر گفت: کلا إنهمْ عنْ ربهمْ یوْمئذ لمحْجوبون.


یعنى عن رویة الرضا، لان لهم رویة السخط و الغضب. این آیت دلیلى ظاهر است که مومنان را حجاب نیست و حساب با ایشان بجز عتاب نیست.


اى جوانمرد! هر که از دوست محجوب است در عین بلیت است ور چه کلید خزاین ملک در آستین دارد، و هر که بلطف دوست مجذوب است در عین عطیت است ور چه نان شبانگاه ندارد. سرى سقطى گفت: اللهم مهما عذبتنى فلا تعذبنى بذل الحجاب! بار خدایا بهر چه عذابم کنى فرمان تراست اما بحجاب عذابم مکن که طاقت حجاب تو ندارم.


و قدمْنا إلى‏ ما عملوا منْ عمل الآیة... یکى از پیران طریقت این آیت میخواند گفت: مرا در همه قرآن این آیت خوش آید که رب العزة میگوید: و قدمْنا إلى‏ ما عملوا منْ عمل فجعلْناه هباء منْثورا. چون این اعمال آلوده ما بباد بى‏نیازى بردهد معاملت با ما جز بمحض فضل خود نکند، و آنچه بفضل خود کند سزاى کرم او بود و سزاى کرم او ما را به از سزاى اعمال ما آن گه گفت: او را جل جلاله بر ما حقها است از طاعت و عبادت، لکن ما خود در نهاد خود مفلسیم و او جل جلاله بافلاس ما حکم کرده و حاکم چون بافلاس کسى حکم کند خصم را از وى چیزى نیاید، و إنْ کان ذو عسْرة فنظرة إلى‏ میْسرة، هر که مفلس است واجب است که وى را مهلت دهند تا آن گه که سرمایه بدست آرد، و ما سرمایه جز بآن جهان بدست نخواهیم آورد که گنج فضل او بر سر ما نثار کند. ما بهستى خویش توانگر نیستیم، بصفت وى توانگریم، از ما و عمل ما چیزى نیاید، کارى که گشاید از فضل وى گشاید و ما را که پذیرفت نه بصورت معاملت پذیرفت، بآن تعبیه گاهى پذیرفت که منظور نظر علم ازل است. هر چه در عالم چیز است تبع آن تعبیه است. باش تا فردا که آن تعبیه آشکارا کند و در خزانه‏ها باز نهد، خزانه رحمت بعاصیان دهد خزینه فضل بمفلسان دهد. تا هم از خزینه وى حق وى بگزارد، زیرا که بندگان از آن خود حق وى نتوانند گزارد.


پیر طریقت گفت: الهى هر چه مى‏نشان شمردم پرده بود و هر چه مى‏مایه دانستم بیهده بود. الهى یک بار این پرده من از من بردار و عیب هستى من از من وادار! و مرا در دست کوشش بمگذار! الهى کرد ما کرد ما در میار، و زیان ما از ما وادار! اى کردگار نیکوکار آنچه بى‏ما ساختى بى‏ما راست دار! و آنچه تو برتاوى بما مسپار !.